بانـــــوی مهـــــر
پنجشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۰
بانوی مهر لباسهای مدرسه اش را شسته،کفشهایش را واکس زده گذاشته روی جاکفشی،کنار در ورودی.یکی دو روزیست با سرمای دلنشین این روزها رفته است بدرقه شهریور،با بوی مهر که بسیار دوست داشتنی است.بوی مهری که کتابهای نو و جلد نشده را با خود به ارمغان می آورد،بوی دفترهای صد برگ و چهل برگ که کاغذهای کاهی شان مرا به نوشتن مشتاق می کرد.با این بوی مهر ، یک پروانه و یک قاصدک دلهره و اضطراب هم، همیشه همراه بوده است، که گاهی می نشیند روی شانه بانوی مهر،گاهی دور و برش پر پر می زند،تا اینکه می نشیند روی نیمکتهای تازه رنگ شده.آنوقت است که کم کم با صدای معلم آرام می گیرد:دفترهای تان را باز کنید، یک متن در مورد ماه مهــــــر بنویسید.
نیره نورالهدی
چشم براه پاییـــــز...
یکشنبه ششم شهریور ۱۳۹۰
ســـرمای پاییـــزی،با دستانی معطر به عطر باران،در جیبهای بالاپوش سپیـــدش،پشت پنجره ایستاده!دیده نمی شود...اما برگهای خشک و خوشبوی شمعدانی،با تمام وجود لمسش می کنند...
نیره نورالهدی-لحظه ای در شهریور ماه