گفتگوی خطوط
سه شنبه بیستم تیر ۱۳۹۱
پرده کرکره روی تنظیم سایه روشن-در یک بعدالظهر تابستانی،یا یک شب زمستانی-تنها یک وسیله که با آن بشود نوشت.و بیشترین نیاز یک سکوت محض.یک آرامش به لطافت گلبرگها و ستاره ستاره کلمه که بدرخشند در آسمان ذهن،دست بدست هم بنشینند گرداگرد،تصور و خیال.با هم حرف بزنند تا آشنا شوند با خطوط افقی ،عمودی ،مورب ،مقطع، منحنی،خط خطی...تا آنهایی که با هم متجانس و برابرند ،در یک چهارچوب با یک ساختار،جمع شوند.آنوقت زیبا به نظر بیایند و زیبا در دل بنشینند و زیبا خلق شوند.
نیره نورالهدی
ارابه های متروک جنگی
یکشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۱
یک تانک و چند ارابه متروک سالهاست در حاشیه خیابان ژولورن به حال خود رها شده اند. استیو هر روز عصر بهمراه مادر و برادر کوچکش برای تاب بازی به این مکان می آیند و ارابه های جنگ را با لبخند و شادی شان به بازیچه می گیرند،آنها مطمئن اند از توپخانه این ارابه ها،هرگز گلوله ای به طرف خانه شان شلیک نخواهد شد،تنها به این دلیل که صدای خنده های استیو و مادرش با این آهن پاره های غول پیکر،انسی دیرین گرفته است.
عکس نوشت:نیره نورالهدی.11تیرماه.91
تابستانهای دور
سه شنبه ششم تیر ۱۳۹۱
فصل بهار چند روزیست از تقویمها با آب باران شسته شده است.تابستان بیصدا با شسته شدن پوشال کولرهای آبی در پشت بامها و سرویس کولرهای گازی پشت پنجره ها و تمام شدن امتحانات و قصد سفر کردن مسافران و کلاسهای تابستانی گوناگون از راه رسیده است.این روزها داستانهای تابستانی ام را که می خوانم دلتنگ رادیوی قرمز کوچکم در دوران دور مدرسه می شوم که می گذاشتمش روی لبه حوض زیر سایه درختهای انار،تا قصه ظهر جمعه را گوش کنم.راستی دل تابستان این روزها هم،برای آن تابستانها تنگ می شود،برای یک جرعه مهربانی که از آب آلوفروش دوره گرد در لیوانهای شیشه ای رنگی می خریدیم.
نیره نورالهدی.6تیرماه.91