شطح  ؛ یلدا ؛ نیره نورالهدی

شنبه سی ام آذر ۱۳۸۷

 طرح ازتصویرگر:مهشید رجایی

با  پا  چند تلنگر بر در  زد!!در را که گشودم دستانش پر بود از پاکتهای میوه و آجیل.صورتش پشت آنهمه خرید پنهان شده بود.نمی توانستم ببینمش!قدش بلند بود به بلندای اولین شب زمستانی!کلاهی پشمی بر سر داشت.دانه های آخرین برف پاییزی بر روی شانه هایش می درخشید.با صدای آرامی که به سکوت شب در تاریکی طعنه می زد گفت:نمی خواهی تعارفم کنی بیایم داخل خانه؟سخت سردم است !.دیوان حافظ و چند کتیبه پر از داستانهای کوتاه و بلند در دستم گذاشت !در این لحظه بود که صورتش را از پشت گونه ی اناری که برای افتادن از پاکت لحظه شماری می کرد " یک آن دیدم! پیشانی اش سپید بود به سپیدی صبح یلدا!

شادی تان به بلندای شب یلدا باشد و چراغ عمرتان به سپیدی صبحش روشن و فروزان.

اسلایدر